نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

بدون عنوان

دوسه روزپیش رفته بودیم تعاونی خونه ترانه دخترخاله همه میگفتن چقدرخوشگل شده ولی خیلی کوچولوه چرابزرگ نمیشه منم ناراحت شدم  دوست ندارم راجع به توحرفی بزنن میگفتن لاغرشدی وبایدغذای کمکی روشروع کنم . روزچهارشنبه میبرمت دکترتاببینم اون چی میگه . ازطرفی  دلم میخوادزودترغذابخوری ولی ازطرفی هم نه چون زودشروع کردن غذادردسرهای خودش روداره . من وبابایی سرما خوردیم  دیروزرفتیم دکتروکلی دارووآمپول دادمنم اومدم خونه آناتابابازیادپیش تونباشه وتوهم سرمابخوری. ...
30 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

تقریبایک هفته بودکه نت قطع شده بودومن نمی توانستم مطلب بنویسم . خیلی سرفه می کنی ومنم همش نگرانم نمی دونم چیکارکنم کم شیرمی خوری وکمترجیش می کنی بالاخره چهارشنه بردم پیش دکترحمیدی واونم گفت که سرمانخوردی البته دکترخودت نبودچون دکترخودت خیلی طولانی وقت میده ومنم حال نداشتم برم اونجابرای همین به نزدیک ترین مطب بردم ازاون دکترخوشم نیومد. گفت که وزن اضافه نکردی وتایک هفته اگراضافه نشدبایدشیرخشک بدی البته ازش پرسیدم چون سرفه میکنی ممکنه رفلاکس باشه اونم گفت خانوماچراهمش به فکررفلاکسن . دوسه روزپیش خیلی گریه کردی ومنم ترسیدم هیچ جوری آروم نمی شدی نمی دونم چت شده . توی دهنت یه نقطه سفیدرنگ هست البته زبرنیست ونمی دونم داری دند...
30 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

خیلی شیطون بلاشدی اصلانمی خوابی همش بازیگوشی میکنی دمرمیفتی وقتی عروسکت رومیدم دستت خودت رومیکشی بالاوسرت روازروی بالشت بلندمیکنی ...
30 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

عاشق دیدن تلویزیون هستی هرطرف که نگه میدارم سرت رابرمیگردونی تاتلویزیون نگاه کنی کامپیوترهم دوست داری وقتی باهم میاییم تاوبت راتکمیل کنم به کامپیوترنگاه می کنی    حمام واب بازی راخیلی دوست داشتی ولی الان مدتی است که وقتی ازحمام میایی بیرون نمی گذاری لباس تنت کنیم وفقط جیغ میزنی . توی حمام صدایت درنمی ایدولی نمی دانم چراموقع لباس پوشیدن اذیت می کنی . البته کلابالباس پوشیدن مخالفی به زورلباس تنت میکنم ...
29 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

چهارروزه که رفتیم خونه آنامهمونی . والان توخوابی امروزخیلی خوب خوابیدی ومنم پشت پنجره نشستم ودارم بیرون رونگاه می کنم چون بارون باریده وهواخیلی قشنگ شده مثل شمال شده من توی یه همچین منظره ای نشستم ...
23 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

دخترنازم خیلی دوستت دارم بی توهیچم وقتی صدات میکنم برمی گردی ونگاه می کنی خیلی شیطون ووروجک شدی دخترنازم وقتی باهات حرف میزنم سرت روبالامیاری وتوی چشمام نگاه می کنی آخ که چقدراون لحظه رودوست دارم اصلانمی خوام اون لحظه تموم بشه گرچه زیادنمی تونی گردنت رانگه داری وتلوتلومیخوره قربونت برم نفس مامان   مثل فرشته هایی انگشت شصتت راهم می کنی توی دهانت. وقتی هم که نمی تونی بذاری توی دهنت نق میزنی خیلی نازی شیرخوردنت هم عالمی داره  موقع شیرخوردن حواست همش به این وراون وره  بازی میکنی ومی خندی همش سرت رابرمیگردونی ونگاه می کنی ...
18 ارديبهشت 1392

سیسمونی نوژان جون

  من وآناجون رفتیم بهارتابرات لباسهای خوشگل وووسایل نازبخریم .پنج روزطول کشیدبرای خریدکردن. منم فقط وسایلی راکه می دانستم استفاده میشودراخریدم کالسکه وکریرنخریدم اسباب بازی هم زیادنخریدم چون میدانستم هم برات هدیه میارن وهم خودت میخری ولی برای همینهاهم کلی زحمت کشیدیم تابرایت بهترینهارابخریم امیدوارم خوشت بیاد. این عکسهاقبل درسایت دیگرآپلودشده بودکه خودسایت فیلترکرده ومجددادرنی نی سایت آپلودشدتابرای همیشه محفوظ بماند.                              ...
16 ارديبهشت 1392

نفسم بدنیااومد

ساعت 10صبح دخترنازم بدنیااومدودنیایی ازشادی به ارمغان آورد خوش اومدی دخترنازم اولین عکست   وزنت هنگام تولد: 3/390 قد:49/5 دورسر:35/5 دورسینه:34/5 گروه خونی:O+ ...
15 ارديبهشت 1392
1